قربونت برم نمازت قبول
جیگر نفس بلا.....
رادین و بع بعی عقیقه
رادینم رویش اولین مروارید دهانت مبارک.
نازنازی مامان بالاخره بعد از یک سال و یک ماه و ده روز اولین دندونت اومد بیرون (وسطی –بالا-سمت راست).ولی عزیزم خیلی اذیت شدی.الان هشت روز میشه که مریضیت ادامه داره و حسابی کلافه ای.دندون در آوردن و ویروس دست به دست هم دادن که عزیز منو اذیت کنن. رادینم من و بابایی برای دندون در آوردنت برنامه ها داشتیم.ایشالا زودی خوب بشی عزیزم.یه کم که سر حال میشی کلی به مامان گلی انرژی میدی ولی باز شروع میکنی به مریضی و بد خلقی.میدونم دست خودت نیست.رادین عزیزم این چند روز من و بابایی مامان جون و بابا جون دست به سینه شما بودیم و اطاعت امر میکردیم.تو این تعطیلیه هم مامان جون نتونست از دست ما نفس بکشه فقط میتونم بگم خدا خیرش بده. خدایااااااااااااا...
نویسنده :
مامانی و بابایی
13:06
عشق من بد جوری مریضه.
رادینم تصمیم گرفته بودم این دفعه که میام توی وب عکسهاتو بیارم و بگذارم اما متاسفانه الان 4 روزه که شدیدا اس اس و تب داری حسابی ناآرومی و گریه میکنی.مامان گلی دلش برات کبابه.3 شبه که هممون درست نخوابیدیم.امروز بعد از سه روز اومدم سر کار ولی همش دلم پیشته و اصلا حواسم به کارام نیست.خدا به خیر بگذرونه.راد مامان تو رو خدا زودتر خوب بشو نفسم. فرصت کنم دوباره میام.خدایا راد من زودی خوب بشه. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
13:59
رادین زندگی مامانی و بابایی
حس خوب مامان! شما امروز یک سال و یک ماه و یک روزت شده عزیزم.آخ جون از صبح خیلی احساس خوبی نسبت به این روز دارم.مرسی مامانی خوشکل من. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:28
عقیقه گل پسری
رادینم امروز شنبه یازده آبان ماهه و 2 روز دیگه شما سیزده ماهه میشی.عزیزم ماشالا هزار ماشالا هر روز شیطون تر از دیروزی.حالا دیگه یاد گرفتی میدوی و از دستمون فرار میکنی و خودت رو به چیز هایی که دوست داری می رسونی.وای که مامان گلی عاشق دویدناته. خوشکلم الان دیگه شما به مرحله ای رسیدی که همه چیز رو میفهمی و مفهوم همه حرفایی که زده میشه را میدونی.فقط نمیتونی حرف بزنی وچیزها رو به زبون بیاری .خوشکلم محاله کاری ازت بخوام انجام بدی و شما نفهمی چی میگم. عزیزم دیرور بالاخره بعد ازسیزده ماه شما رو عقیقه کردیم و یه ببعی سفید خوشکل برات قربانی کردیم.یه مقدار اندک از گوشتشو به اطرافیان دادیم و بقیه را بابایی با دایی حمید بردن و به نیازمندایی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:56